عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

الهـــــی چه عزتی دارد
اینکه بنـــــده ی تو باشم
و چه فخــری بالاتر از اینکه
تو خـــــدای من باشی
تو آنگونه خدایی هستی که من دوســـــت دارم
پس از من آن بنده ای را بساز که
تــو دوســـــت داری...

سدیر صوفى گوید: امام باقر علیه السلام مرا به حوائجى که در مدینه داشت سفارش فرمود، چون بیرون شدم و در میان دره روحاء بر شتر سوار بودم ، ناگاه انسانى دیدم جامه در نوردیده ، به سویش رفتم ، گمان کردم تشنه است ، ظرف آب را به او دادم ، گفت : احتیاجى به آن ندارم ، و نامه اى به من داد که مهرش هنوز تر بود، چون نگاه کردم دیدم مهر امام باقر علیه السلام است ، گفتم کى نزد صاحب این نامه بودى ؟ گفت : هم اکنون ، و در نامه مطالبى بود که حضرت مرا به آنها دستور داده بود، چون من متوجه شدم کسى را نزد خود ندیدم (آورنده نامه غایب شد) سپس ‍ امام باقر علیه السلام وارد مدینه شد، من ملاقاتش کردم و عرض کردم : قربانت ، مردى نامه شما را به من داد و مهرش تر بود، فرمود. اى سدیر ما خدمتگزارانى از طایفه جن داریم که هرگاه شتاب داریم ، آنها را مى فرستیم .
و در روایت دیگر فرمود: ما پیروانى از جن داریم چنانکه پیروانى از انس ‍ داریم ، چون اراده کارى کنیم ، آنها را میفرستیم .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 243 روایت 4

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">