عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

الهـــــی چه عزتی دارد
اینکه بنـــــده ی تو باشم
و چه فخــری بالاتر از اینکه
تو خـــــدای من باشی
تو آنگونه خدایی هستی که من دوســـــت دارم
پس از من آن بنده ای را بساز که
تــو دوســـــت داری...

ابى الجارد گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکى ار رها کردند، عرض کردم : قربانت گردم : آنها را براى من نام مى برى ؟ فرمود: 1 نماز، و مردم نمى دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : اى محمد! وقتهاى نماز را به مردم خبر ده 2 زکوة پس از نماز نازل شد، جبرئیل گفت : اى محمد راجع به زکوة آنها را خبر ده چنانکه راجع به نماز خبر دادى . 3 روزه بعد از زکوة نازل شد، چون روز عاشورا مى آمد، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله به دهات اطراف خود کس مى فرستاد تا آن روز را روزه بدارند، سپس روزه ماه رمضان ، میان شعبان و شوال نازل شد. 4 سپس امر به حج رسید، و جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : چنانکه درباره نماز و زکوة و روزه به مردم خبر دادى ، درباره حج هم خبر ده : 5 سپس امر به ولایت رسید، و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه ((امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم )) را نازل کرد، و کمال دین به سبب ولایت على بن ابیطالب علیه السلام بود، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در آنجا فرمود: امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده اند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم ، هر کسى نقى میزند من این مطلب را بدون اینکه به زبان آورم در دلم مى گفتم تا آنکه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم ، عذابم خواهد کرد، و این آیه نازل شد ((اى پیغمبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان ، و اگر نکنى رسالت خدا را نرسانیده ئى . خدا تو را از شر مردم نگه دارد و خدا مردم کافر را هدایت نمى کند( سوره المائده آیه 67)) پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم : خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند (از دارفانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کنم ، من مسؤ لیت دارم و شما هم مسؤ لیت دارید، اکنون شما چه مى گوئید؟ آنها گفتند: گواهى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیر خواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى ، خدا بهترین پاداش پیغمبران را به تو دهد. پیغمبر سه مرتبه فرمود: خدایا شاهد باش ، سپس فرمود: اى گروه مسلمین : این (شخصى که روى دست من و نامش على بن ابیطالب علیه السلام است ) ولى شماست پس از من ، شما که حاضرید به غائبین برسانید.
امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا که على علیه السلام امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى که براى خود پسندیده بود، سپس وفات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرا رسید، آن حضرت على علیه السلام را طلبید و به او فرمود: اى على من مى خواهم آنچه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده . تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است که براى خود پسندیده امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا اى زیاد هیچکس را در اینها شریک على نساخت .
سپس وفات على علیه السلام فرا رسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: فرزندان عزیزم ! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود که سنتى از یعقوب در من قرار دهد.
یعقوب دوازده پسر داشت ، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى کرد، آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفى مى کنم ، همانا این دو، پسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حسن و حسینند علیهماالسلام ، از آنها بشنوید و فرمان برید و پشتیبانى نمائید که من آنچه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود به آنها مى سپارم ، و آن چیز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دینى است که او براى خود پسندیده است . پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت ، آنچه را على از جانب پیغمبر صلى اللّه علیه و آله واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان ) و هیچ یک از آن دو بر دیگرى برترى نداشت ، جز به واسطه بزرگ سالیش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن علیهما السلام مى آمد، در آن مجلس سخن نمى گفت تا بر مى خاست .
سپس وفات حسن علیه السلام فرا رسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین علیه السلام را طلبید و مکتوبى پیچیده و وصیتى آشکار به او سپرد و على بن الحسین علیه السلام بیمارى از نظر معده داشت که در حال احتضارش مى دیدند، پس فاطمه آن مکتوب را به على بن الحسین داد، سپس به خدا آن مکتوب به ما رسید.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 49 روایة 6

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">