عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

الهـــــی چه عزتی دارد
اینکه بنـــــده ی تو باشم
و چه فخــری بالاتر از اینکه
تو خـــــدای من باشی
تو آنگونه خدایی هستی که من دوســـــت دارم
پس از من آن بنده ای را بساز که
تــو دوســـــت داری...

امام صادق علیه السلام فرمود: خدا بزرگوارتر از آن است که مردم را به آنچه توانائیش را ندارند تکلیف کند و خدا نیرومندتر از آن است که در حوزه فرمانروائى او چیزى باشد که آنرا اراده نکرده باشد.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 224 روایة: 13

احمدعلی بابادی

امیرالمؤمنین(ع) پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه نشسته بود که پیرمردى آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض کرد: اى امیر مؤمنان، بفرمائید که آیا رفتن ما بجنگ اهل شام به قضا و قدر خدا بود؟ حضرت فرمود: آرى اى پیرمرد به هیچ تلى بالا نرفتید و به هیچ دره ‏اى سرازیر نشدید مگر به قضا وقدر خدا، پیرمرد گفت: اى امیر مؤمنان رنجیکه من در این راه بردم بحساب خدا گذارم؟ (یعنى چون رفتن من بقضاء و قدر خدا بوده است پس من اجرى نخواهم داشت) حضرت فرمود: ساکت باش اى پیرمرد بخدا سوگند که خدا اجر بزرگى نسبت برفتن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا به شما داده است، و شما نسبت به هیچ یک از حالات خود مجبور و ناچار نبودید پیرمرد گفت: چگونه میشود که ما در هیچ یک از حالات مجبور و ناچار نباشیم با آنکه رفتن و حرکات و بازگشت ما به قضا و قدر خدا باشد؟ حضرت به او فرمود: مگر تو گمان کنى که آن قضا حتمى بود و آن قدر لازم (بطوریکه اختیار از تو سلب شود و رفتن و جنگ کردنت به قدرت و اراده تو نباشد) اگر چنین می بود ثواب و عقاب و امر و نهى و بازداشت خدا بیهوده بود (زیرا در آن صورت انسان مانند ماشین خود کاری است که اگر درست کوکش کنند نافع باشد و چون بد جورش کنند زیان رساند و ماشین را امر و نهى کردن و توبیخ و تحسین نمودن بیهوده و باطلست) و نوید و بیم دادن انسان معنى ندارد نه گنهکار سزاوارى سرزنش دارد و نه نیکوکار اهلیت ستایش، بلکه گنهکار از نیکوکار سزاوارتر به احسانست و نیکوکار از گنهکار بع قوبت سزاورتر است (نیکوکار از بدکردار سزاوارتر بستایش نیست و بدکردار از نیکوکار سزاوارتر بنکوهش نباشد) این سخن گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خداى رحمان و حزب شیطان و اهل قدر و مجوس این امت است، خداى تبارک و تعالى تکلیف با اختیار نموده (نه با جبر و اضطرار) و براى بیم دادن نهى فرموده (تا مردم فهمیده و با اختیار به چاه نیفتند) و برکردار اندک ثواب بسیار عطا فرموده، نافرمانى از او غلبه جوئى بر او نیست و فرمانبرى از او باکراه و زور نباشد به مردم آن ملکیت نداده که یکباره واگذار کرده باشد (چنانکه اهل تفویض گویند) و آسمانها و زمین و فضا را بیهوده نیافریده و پیغمبران را بدون جهت مژده گویان و بیم رسان مبعوث نساخته، این عقیده کافران آست، واى بر کافران از آتش دوزخ پیرمرد (که عقده دلش باز شده و از شادى در پوست خود نمی گنجید یک رباعى باین مضمون) انشاء نمود و می ‏گفت: توئى آن امامیکه بسبب اطاعت او از خداى رحمان در روز قیامت امید آمرزش داریم، از امر دین ما هر چه مشکلش بود روشن ساختى، در برابر این احسان پروردگارت بتو جزاى احسان عنایت کند.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 215 روایة: 1

احمدعلی بابادی

ابوبصیر گوید: خدمت امام صادق علیه‏السلام نشسته بودم که شخصى از او پرسید و گفت: قربانت گردم اى پسر پیمبر از چه جهت شقاوت به گنهکاران رسید تا خدا در علم خود بر عمل ایشان حکم به عذاب کرد امام علیه ‏السلام فرمود: اى سوال کننده، هیچ یک از خلق خدا نتواند بحق او قیام کند (و چنانکه شایسته او است انجام وظیفه نماید) و چون این مطلب را دانست (به آن حکم کرد) به اهل محبت خویش نیروى معرفتش عطا فرمود و سنگینى عمل (و اطاعت خویش) را از ایشان برداشت بطوریکه سزاوار آن بودند، و باهل معصیت نیروى معصیت بخشید براى آنچه از پیش نسبت بایشان می‏دانست و ایشان را از توانائى پذیرش از خود باز داشت و حال آنها با آنچه از پیش نسبت بایشان میدانست موافق گشت ( چون به دنیا آمدند آن نیرو را در معصیت صرف کردند) و نتوانستند وضعى پیش آورند که ایشان را از عذاب او برهاند زیرا علم خدا را به حقیقت باور کردن سزاوارتر است، اینست معنى (((خدا خواست هر چه را خواست)))و این است راز او.

شرح :
این حدیث شریف مربوط بباب طینت است که انشاءالله در اول جلد سوم به تفصیل بیان میشود زیرا ظاهرا سؤال از اینستکه: از کجا و بچه علت دسته‏اى در اول خلقت محکوم به شقاوت و عذاب خدا گشتند؟ امام پس از آنکه به مناسبت مقام اولا حال اهل سعادت را بیان میکند نسبت باهل شقاوت می‏فرماید چون خدا می‏دانست یکدسته از مخلوقش پس از آنکه به دنیا آیند طریق گناه و نافرمانى سپارند بدینجهت هنگام خلقت به آنها نیروى معصیت داد و ایشان از پذیرش اطاعت خود ممنوع کرد و این عمل براى اینستکه خدا به هر کس آنچه سزاوارست عنایت کند و توفیقات و الطاف خاصه خود را بیجا صرف نکند. طریقه و روش خردمندان این است که لباس نفیس و گرانقیمت را بر تن نوکر و فرزندیکه در خاک میغلطد نکنند و اسبى که گاز میگیرد افسارش کنند، باین فرق که انسان چون علمش کوتاهست هر چیزى را میآزماید و سپس بطوریکه سزاورا است عمل میکند ولى خداى تعالى چون که علام الغیوب است و هر پنهانى نزدش آشکار می‏باشد و گذشته و آینده هر چند که دور هم باشد از نظر علم او روشن است این عمل را پیش از خلقت انسان انجام میدهند یعنى هر چیز بجاى خود می‏گذارد، این است آنچه بفکر ناقص ما نسبت به بیان این حدیث شریف می‏رسد، ولى علامه مجلسى قدس الله سره این حدیث را در نهایت صعوبت و اشکال معرفى کرده و تطبیق آنرا بر مذهب عدلیه محتاج یتکلفات دانسته است، بنظر کوتاه ما صعوبت و اشکال در نظر مقدس ایشان از آن جهت پیدا شده که جمله (((لسبق علمه فیهم))) را چنین معنى کرده است: چون خدا می‏دانست که مخلوق تا ابزار و نیروى انجا تکلیف نداشته باشند نمی‏توانند تکلیف را انجام دهند لذا به آنها نیرو داد و اگر آن نیرو نمی‏داد جبرا و قهرا معصیت می‏کردند.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه:211 روایة: 2 

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه ‏السلام فرمود: گاهى شخص سعید را براى اهل شقاوت برند تا آنجا که مردم گویند چقدر شبیه آنها شده بلکه این هم از آنهاست ولى سپس سعادت او را دریابد و اصلاحش کند (این شخص گاهى نیکو مآبى است که اتفاقا گناهانى از او سر زند و سپس باتوجه و یا اعمال شایسته آنها را جبران کند) و گاهى شقى را براه سعادتمندان برند تا آنجا که مردم گویند: چه اندازه به آنها ماند بلکه این هم از آنهاست و سپس شقاوت او را دریابد (و این شخص بد جنسى است که بدون تصمیم جدى یا براى تظاهر عمل خیرى انجام دهد و سپس بخمیره بد خویش گراید) آنرا که خدا (در لوح محفوظ) با سعادت نوشته است پایان کارش بسعادت انجامد اگر چه از دنیا باندازه فاصله میان دو دوشیدن ماده شتر (که چند لحظه بیش نیست) باقى نمانده باشد. (پس ملاک سعادت و شقاوت پایان عمر و زمان رفتن از دنیاست خدا ما و تمام مؤمنین را عاقبت بخیر و اهل سعادت فرماید).

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 213 روایة: 3

احمدعلی بابادی

سعادت در اصطلاح شرع امریستکه موجب دخول بهشت و راحت ابدى شود و شقاوت آنستکه موجب دخول دوزخ و عقوبت ابدى شود و مقصود از آفرینش سعادت و شقاوت تقدیر و اندازه‏گیرى تکالیفى است که مایه سعات و شقاوت گردد پس از آنکه خداى تعالى تکالیف واجب و حرام را مقرر داشت انسان را آفرید و با علم خود دانست که کدامیک از مخلوقش تکالیف موجب سعادت را بر گزیند و سرانجامش به سعادت کشد و کدام آنها موجبات شقاوت را انتخاب کند و عاقبتش بشقاوت رسد، پس یکدسته را سعید و یکدسته را شقى آفرید و او سعید را دوست دارد و شقى را دشمن و همچنین عمل صالح را دوست دارد اگر چه از شقى سر زند و گناه و معصیت را دشمن دارد اگر چه شخص سعید انجام دهد.

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام فرمود: از آنچه خدا به آن امر کرده یا از آن نهى فرموده چیزیکه در آن قبض و بسطى باشد نیست مگر آنکه براى خداى عزوجل نسبت به آن آزمایش و حکمى است.
شرح :
قبض و بسط تقریبا مانند حرکت و سکون است و داراى معنى عامى است که بیشتر اوضاع و احوال خلق را شامل می‏شود زیرا قبض و بسط خدا نسبت بدارائى مردم فقر و غناى آنهاست و نسبت به نفسشان غم و شادى آنها و نسبت ببدنشان مرض و تندرستى آنها و نسبت بکردارشان خذلان و توفیق ایشان و نسبت بدعایشان اجابت و عدم اجابت آنست و همچنین سایر جهات انسان از معنى قبض و بسط خارج نیست ولى چون در روایت دوم این قبض و بسط مقید بامر و نهى خدا شده است مختص می‏شود باموریکه مربوط بشرع و دین باشد و خدا در آن فرمان یا نهیى داشته باشد مانند فقر و غنى و صحت و مرض، که انسان در حالت فقر و مرض امر بصبر و شکیبائى دارد و در حال صحت و ثروت امر بپرداخت حقوق واجب و به دستگیرى از فقرا وصله رحم و مانند آن دارد پس تمامى این گونه احوال بندگان اولا بخواست و حکم خداست و ثانیا خدا بوسیله همین امور بندگانش را آزمایش و امتحان میکند نه براى آنکه خودش از حال خودش از حال آنها با خبر شود زیرا او علام العیوست بلکه براى آنکه استحقاق ثواب یا عقاب را بخود آنها بفهماند و حجت را بر آنها تمام کند.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 210 روایة: 2

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه ‏السلام فرمود: هیچ قبض و بسطى (تنگى و فراخى، بستن و گشودنى) نباشد جز آنکه براى خدا نسبت به آن خواست و حکم و آزمایش است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 210 روایة: 1

احمدعلی بابادی

ابوبصیر گوید: امام صادق علیه ‏السلام فرمود: هر کس معتقد شود که خدا از چیزیست یا در چیزیست کافر است، عرض کردم برایم توضیح دهید فرمود: مقصودم این است چیزى او را فرا گیرد یا او را نگهدارد یا چیزى بر او پیشى گیرد. و در روایت دیگریست: هر که گمان کند خدا از چیزیست، او را پدید آمده قرار داده و هر که گمان کند در چیزیست، او را در حصار قرار داده و هر که گمان کند بر چیزیست، او را قابل حمل قرار داده.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 173 روایة: 9 

احمدعلی بابادی

امام باقر(ع) فرمود: علم دو گونه است: 1- علمیکه نزد خدا در خزانه است و کسى از مخلوق از آن آگاه نیست 2- علمیکه خدا بفرشتگان و پیغمبرانش تعلیم کرده، علمى که بفرشتگان و پیغمبرانش تعلیم کرده (مطابق آنچه تعلیم کرده) واقع خواهد شد زیرا خدا نه خودش را تکذیب کند و نه فرشتگان و پیغمبرانش را و علمى که نزدش در خزانه است هر چه را خواهد پیش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت کند.

 

اصول کافى ج:1 صفحه: 202 روایة: 6

احمدعلی بابادی

اسودبن سعید گوید خدمت امام باقر(ع) بودم که خود حضرت بدون آنکه من چیزى بپرسم شروع کرد و فرمود: ما حجت خدائیم ما باب خدائیم، ما زبان خدائیم، ما وجه خدائیم، ما دیده خدا در میان خلقش باشیم، مائیم سرپرستان امر خدا در میان بندگانش (امر خدا همان فرمانهاى خداست نسبت به بندگانش و یا به معنى مطلق کار و مطلب خدائى است مانند امر توحید و معاد و نبوت و عبادات و معاملات از نظر شرع ). 

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 199 روایة: 7

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه ‏السلام فرمود: در آن میان که امیرالمؤمنین علیه‏ السلام در کوفه بر منبر سخنرانى می فرمود مردیکه نامش ذعلب بود برخاست و او مردى شیوا سخن و قوى القلب بود، پس گفت اى امیر مؤمنان آیا پروردگار تو را دیده‏ اى؟ امام فرمود: واى بر تو ذعلب من پروردگارى که ندیده ‏ام عبادت نکنم عرض کرد اى امیرمؤمنان، او را چگونه دیده ‏اى؟ فرمود واى بر تو اى ذعلب دیدگان او را بنگاه چشم نبینند بلکه دلها او را با ایمان حقیقى دریابند. 

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 188 روایة:4

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه‏ السلام فرمود: امیرالمؤمنین(ع) براى مرتبه دوم مردم را به جنگ معاویه برانگیخت چون مردم انجمن گشتند بسخنرانى برخاست و فرمود: ستایش خدایی را است که یگانه و یکتا و بی نیاز و تنهاست، بود او از چیزى نیست و آفرینشش از چیزى نبوده، تنها با قدرتى آفریده که بسبب آن از همه چیز جدا شده و همه چیز از او جدا گشته است، براى او صفتیکه بدان توان رسید نباشد و حدیکه براى آن مثل آورند نیست آرایش لغتها از توصیف او ناتوان و ستودنهاى گوناگون در آنجا گم گشته و حیران است: راههاى عمیق اندیشه نسبت بملکوت او سرگردان و تفاسیر جامع از نفوذ در علمش بریده گشته، پرده ‏هاى ناپیدا نزد کنه پنهانش حایل شده و خردهاى تندرو نسبت بمطالب دقیق در نزدیکترین در جاتش گم گشته، پر برکت باد خدائیکه دوربینى همتها به او نرسد و زیرکیهاى عمیق او را در نیابد، متعالى است آنکه وقت قابل شماره و عمر دراز و صفت محدود ندارد (عمر دراز براى کسى است که دورانش پایان داشته باشد) منزه باد آنچنان خدائیکه نه آغازى دارد که از آن شروع شود و نه انجامیکه به آن پایان یابد و نه آخریکه در آنجا نابود گردد. او منزه است، او چنانستکه که خود را، وصف کنندگان بستایش او نرسند، همه چیز را هنگام آفرینش محدود ساخت تا از همانندى خودش (که محدود نیست) جدا باشند و او از همانندى آنها جدا باشد در چیزها درون نشده تا بتوان گفت در آنها جا دارد و از آنها دور نگشته تا بتوان گفت او از آنها بیگانه است و از آنها بر کنار نگشته تا توان گفت: در کجاست، ولى خداى سبحان علمش همه چیز را فرا گرفته و صنعش آنها را محکم ساخته و یادش آنها را شماره کرده، پنهانی هاى هواى ناپیدا (مانند امواج و برق و قواى ناقل صدا) و پوشیده‏هاى نهان تاریکى شب و آنچه در آسمانهاى بالا و زمینهاى پائین است از او نهان نیست، براى هر چیزى از جانب او نگهبان و گماشته ‏ایست و چیزى نیست جز اینکه بچیز دیگر احاطه دارد و آنکه بهمه احاطه کنندگان احاطه دارد خداى یگانه یکتاى بی نیازیست که گردش زمان دگرگونش نسازد و ساختن هیچ چیز او را خسته نکند، فقط به آنچه خواهد گوید: باش موجود شود، آنچه را آفریده بدون نمونه قبلى و بدون رنج و تلاش اختراع نموده، هر کسى که چیزى سازد آن را از ماده ‏اى سازد و خدا بی ‏ماده ساخته است، هر دانشمندى پس از نادانى دانا گشته و خدا نادان نبوده و دانش نیاموخته علمش بهمه چیز پیش از بودن آنها احاطه کرده و از پیدایش آنها علمش افزون نگشته، علم او به آنها پیش از پدید آمدنشان چون علم اوست به آنها پس از پدید آوردنشان، چیزها را نیافریده تا سلطنتش استوار شود یا بیم نابودى و کاهشش برود یا در برابر مخالف ستیزه ‏گر و همانند افزودن طلب و انبار گردنکش کمک گیرد بلکه همه آفریدگان پروریده و بندگان سر بزیرند. 
منزه باد خدائیکه آفرینش آنچه اختراع کرده و سرپرستى آنچه آفریده برنجش نینداخته، از ناتوانى و خستگى نیست که به همین قدر که آفریده اکتفا کرده (بلکه در آفرینش بیش از این مقدار حکمت و مصلحت ندیده) آنچه را آفریده دانسته و آنچه را بصلاح دانسته آفریده است و اثر اندیشه و علم پیدا شده‏ اى نبوده که در آفرینش خطا نکرده، و آنچه را نیافریده بواسطه تردیدش نبوده بلکه آفرینش او قضاء و فرمانیست ناگسستنى و دانشى است محکم و فرمانیست استوار، بربوبیت یگانه گشته و خود را بیگانگى مخصوص گردانیده و بزرگوارى مخصوص است، از گرفتن فرزندان برتر است و از آمیزش زنان پاکیزه، و مقدس است، از همسایگى انبازان عزیز و والاست در آنچه آفریده ضدى ندارد و در آنچه مالک شده همانندى ندارد؟ هیچکس در ملک او شریک نگشته، یگانه و یکتا و بی نیاز است، نابود کننده همیشگى و جایگزین پایان است (هر دراز عمرى را خدا نابود کند و خودش همیشه باقیست) آنکه همیشه بوده و همیشه باشد، یگانه است و ازلى پیش از آغاز روزگار بوده و پس از گذشت امور باشد، نابود نگردد، و تمام نشود، بدینگونه پروردگارم را میستایم، شایسته پرستشى جز خدا نیست شگفتا از بزرگى که چه بزرگست و از والائى که چقدر والاست و از عزیزى که چه اندازه عزیز است و از آنچه ستمگران درباره‏اش گویند بلندى بسیار دارد (ثقة الاسلام کلینى ره فرماید) این خطبه از خطبه ‏هاى مشهور آن حضرت است و از زیادى شهرت عامه مردم آنرا کوچک شمرده‏ اند در صورتیکه همین خطبه براى کسیکه علم توحید جوید کافى است اگر در آن بیندیشد و آنرا بفهمد، زیرا اگر تمام جن و انس جز پیغمبران همزبان شوند که توحید را مانند آنچه آن حضرت پدر و مادرم فدایش فرموده بیان کنند نتوانند و اگر بیان آن حضرت علیه ‏السلام نبود مردم نمی‏دانستند چگونه در راه توحید قدم بردارند .



اصول کافى جلد 1 صفحه: 182 روایة: 4 

احمدعلی بابادی

فضیل گوید: از امام صادق علیه ‏السلام راجع بقول خداى عز و جل (کرسى خدا آسمانها و زمینها را در بر داردپرسیدم فرمود: اى فضیل همه چیز در کرسى است، آسمانها و زمین و همه چیز در کرسى است (و عرش بر کرسى و همه چیز احاطه دارد). 



اصول کافى جلد 1 صفحه: 179 روایة: 3

احمدعلی بابادی

جاثلیق از امیرالمؤمنین علیه‏ السلام پرسید و گفت: بمن بگو آیا خداى عز و جل عرش را حمل میکند یا عرش او را حمل می‏نماید؟ حضرت فرمود: خداى عز و جل حامل عرش و آسمانها و زمین و آنچه در آنها و میان آنهاست میباشد و این گفتار خود خداى عز و جل است (آیه41 سوره فاطر) (خدا آسمانها و زمین را نگه میدارد که نیفتد جز او هیچکس نگهشان نمیدارد و او بردبار و آمرزنده است. جاثلیق گفت: پس چگونه خدا فرماید (آیه17 سوره الحاقة) در آنروز هشت نفر عرش پروردگار ترا در بالایشان حمل کنند و شما گفتى خدا عرش و آسمانها و زمین را حمل کند. حضرت فرمود: همانا خداى تعالى عرش را از چهار نور آفرید: نور سرخى که هر سرخى از آن سرخى گرفت و نور سبزیکه هر سبزى از آن سبزى یافت و نور زردیکه هر زردى از آن زردى گرفت و نور سفیدیکه هر سفیدى از آن سفید شد و آن دانشى است که خدا به حاملین عطا فرموده است و آن نوریست از عظمت او، پس خدا به سبب عظمت و نورش دلهاى مؤمنان را بینا کرده و بهمان سبب نادانان با او دشمنى کرده و بهمان سبب تمام مخلوق او که در آسمانها و زمینند با اعمال مختلف و دینهاى همانند بسویش وسیله جویند آنها که از طریقیکه خود او تعیین کرده رفتند بحق رسیدند و کسانیکه بفکر خود و تقلید گمراهان تکیه کردند گمراه شدند و بت و خورشید و ماه و ستاره و امثال آنرا پرستیدند بنابراین همگى محمولند و خدا آنها را به سبب نور و عظمت و قدرتش حمل کند و آنها بر زیان و سود و مرگ و زندگى و برخاستن از گور خود توانائى ندارند، همه چیز محمولست و خداى تبارک و تعالى آسمان و زمین و آنچه را به آنها احاطه دارد از افتادن نگهدارد و خداست زندگى هر چیز و روشنى هر چیز، منزهست و برترى بزرگى دارد از آنچه بنا حق گویند. جاثلیق گفت: بمن خبر ده که خدا در کجاست؟ امیرالمؤمنین فرمود، او اینجاست و اینجا و بالا و پائین و محیط بر ما و همراه ما چنانکه فرماید (رازگوئى میان سه نفر نباشد جز این که خدا چهارمین آنها و نه میان پنج نفر جز اینکه او ششمین آنها و نه کمتر از این و نه بیشتر باشد جز اینکه هر کجا باشند خدا با آنهاست)بنابراین کرسى به آسمانها و زمین و فضا و زیر خاک احاطه دارد و اگر به گفتارت آواز بردارى او راز و پنهانت را از آنرا میداند و همین است معنى قول خداى تعالى (آیه255 سوره البقرة) کرسى خدا آسمانها و زمین را فرا گرفته و نگهداشتن بر او سنگینى نمیکند و او والا و بزرگست، پس کسانیکه عرشرا حمل کنند دانشمندانى هستند که خدا علم خود را به آنها عطا فرموده و آنچه خدا در ملکوتش آفریده و به برگزیدگان و خلیلش ابراهیم علیه ‏السلام نموده از این چهار نور بیرون نیست که فرموده است (آیه75 سوره الأنعام) (بدینسان ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمودیم و براى اینکه از اهل یقین باشد (چگونه ممکن است حاملین عرش خدا را حمل کنند با آنکه بسبب زندگى او دلهاى ایشان زنده گشته و بسبب نور او بمعرفتش راهنمائى شده ‏اند.



اصول کافى جلد 1 صفحه: 175 روایة: 1

احمدعلی بابادی

ابوبصیر گوید: امام صادق علیه‏السلام فرمود: هر کس معتقد شود که خدا از چیزیست یا در چیزیست کافر است، عرض کردم برایم توضیح دهید فرمود: مقصودم این است چیزى او را فرا گیرد یا او را نگهدارد یا چیزى بر او پیشى گیرد. و در روایت دیگریست: هر که گمان کند خدا از چیزیست، او را پدید آمده قرار داده و هر که گمان کند در چیزیست، او را در حصار قرار داده و هر که گمان کند بر چیزیست، او را قابل حمل قرار داده.



اصول کافى جلد 1 صفحه: 173 روایة: 9 

احمدعلی بابادی

جمیع گوید: امام صادق علیه السلام از من پرسید: معنى الله اکبر چیست؟ عرض کردم خدا بزرگتر از همه چیز است، فرمود: مگر آنجا چیزى بود که خدا بزرگتر از آن باشد، عرض کردم: پس چیست؟ فرمود: خدا بزرگتر از آنستکه وصف شود. 


اصول کافى جلد 1 صفحه: 159 روایة: 9 

احمدعلی بابادی

مردى خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: الله اکبر (خدا بزرگتر است) فرمود، خدا از چه بزرگتر است؟ عرض کرد: از همه چیز، فرمود: خدا را محدود ساختى، عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو خدا بزرگتر از آنستکه وصف شود.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 159 روایة: 8 

احمدعلی بابادی

ابن ابى یعفور گوید: از حضرت صادق علیه السلام راجع به قول خدا (او اول و آخر استپرسیدم و گفتم. معنى اول را فهمیدم و اما آخر را شما تفسیرش را برایم بیان کنید. فرمود: هر چیز جز پروردگار جهانیان نابود شود و دگرگون گردد یا نابودى و دگرگونى از خارج به او راه یابد یا رنگ و شکل و وصفش عوض شود و از زیادى بکمى و از کمى به زیادى گراید، تنها اوست که همیشه به یک حالت بوده و باشد اوست اول و پیش از هر چیز و اوست آخر براى همیشه، صفات و أسماء گوناگون بر او وارد نشود چنانکه بر غیر او وارد شود، مانند انسان که گاهى خاک و گاهى گوشت و خون و گاهى استخوان پوسیده و نرم شده است و مانند غوره خرما که گاهى بلح و گاهى بسر و گاهى خرماى تازه و گاهى خرماى خشک است که اسماء و صفات مختلف بر آن وارد شود و خداى عز وجل بخلاف آنست -.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 156 روایة: 5

احمدعلی بابادی

هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام راجع به اشتقاق اسماء خدا پرسید، الله از چه مشتق است؟ فرمود: اى هشام الله مشتق از اله (پرستش شده) است و پرستش شده شایسته پرستشى لازم دارد، و نام غیر صاحب نام است کسیکه تنها نام را بدون صاحب نام پرستد کافر گشته و در حقیقت چیزى نپرستیده است و هر که نام و صاحب نام است را پرستد مشرک گشته و دو چیز پرستیده است و کسیکه صاحب نامرا پرستد نه نام را آنست یکتا پرستى، اى هشام فهمیدى؟ عرض کردم: توضیح بیشترى برایم دهید، فرمود: خدا را نود و نه نام است اگر نام همان صاحب نام باشد باید هر اسمى از آنها معبودى باشد، ولى خدا معنى (و ذات یگانه) ایستکه همه این اسماء بر او دلالت کند و همه غیر او باشند، اى هشام نان اسم خوردنی‏ست و آب اسم آشامیدنى و جامه اسم پوشیدنى و آتش اسم سوختنى، فهمیدى اى هشام بطوریکه بتوانى دفاع کنى و بر دشمنان ما که با خدا دیگرى را شریک گرفته‏ اند در مباحثه غلبه کنى؟ عرض کردم آرى، فرمود اى هشام خدایت به آن سود دهد و بر آن پا بر جایت دارد، هشام گوید: از زمانیکه از آن مجلس بر خاستم دیگر در بحث توحید کسى بر من غلبه نکرد.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 155 روایة: 2

احمدعلی بابادی

زرارة گوید از امام صادق علیه السلام راجع به حلال و حرام پرسیدم فرمود: حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرامش همیشه تا روز قیامت حرام، غیر حکم او حکمى نیست و جز او پیغمبرى نیاید و على علیه السلام فرمود هیچ کس بدعتى ننهاد جز آنکه به سبب آن سنتى را ترک کرد.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 75 روایة: 19

احمدعلی بابادی

امیرالمؤمنین علیه السلام در بعضى از سخنرانی هایش میفرمود: بدانید کسیکه از سخن ناحقیکه به او گویند از جا کنده شود عاقل نیست، و آنکه به ستایش نادان خرسند گردد حکیم نیست، مردم فرزند کارهاى نیکشانند و ارزش هر کس به اندازه کاریست که بخوبى انجام دهد، سخن علمى گوئید تا ارزشتان هویدا شود.



اصول کافى جلد 1 صفحه: 64 روایة: 14


احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام فرمود: منزلت مردم را به اندازه روایتى که از ما می‏کنند بشناسید. (هر که بیشتر و بهتر روایت کند مقامش بالاتر است).


اصول کافى جلد 1 ص :64 روایة: 13

احمدعلی بابادی

هشام گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حق خدا بر مردمان چیست! فرمود اینکه آنچه دانند بگویند و از آنچه ندانند باز ایستند، چون چنین کنند حق خدا را به او پرداخته ‏اند. (از علم خود مضایقه نکنند و ندانسته چیزى نگویند).



اصول کافى جلد 1 ص :64 روایة: 12


احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام می‏فرمود: همه علم مردم را در چهار چیز یافتم: اول اینکه پروردگار خود را بشناسى. دوم اینکه بدانى با تو چه کرده (بخلقت موزون و حکیمانه ‏ات و نعمت عقل و حواس و ارسال رسل و انزال کتب پى ببرى) سوم اینکه بدانى او از تو چه خواسته است، چهارم اینکه بدانى چه چیز تو را از دینت خارج میکند (گناهان و موجبات شرک و ارتداد را بشناسى).


اصول کافى جلد 1 صفحه: 63 روایة: 11

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام فرمود:چون عالم را دنیا دوست دیدید او را نسبت به دینتان متهم دانید (بدانید دینداریش حقیقى نیست) زیرا دوست هر چیزى گرد محبوبش می گردد، و فرمود خدا به داود وحى فرمود که: میان من و خودت عالم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که ترا از راه دوستیم بگرداند زیرا که ایشان راهزنان بندگان جویاى منند، همانا کمتر کارى که با ایشان کنم اینستکه شیرینى مناجات مرا از دلشان بر کنم.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 58 روایة: 4
احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام مى‏فرمود: هر که بدون بصیرت عمل کند مانند کسى است که بیراهه میرود هر چند شتاب کند از هدف دورتر گردد.


کتاب کافى جلد 1 ص :54 روایة: 1

احمدعلی بابادی

رسول خدا (ص) فرمود: با یکدیگر مذاکره و ملاقات و گفتگو کنید زیرا حدیث صیقل دلهاست همانا دلها مانند شمشیر زنگار میگیرد و صیقل آنها حدیث است.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 50 روایة: 8

احمدعلی بابادی

یکى از اصحاب گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم که مردى آبله‏دار جنب شده بود او را غسل دادند و مرد، فرمود: او را کشتند! چرا نپرسیدند، همانا دواى نفهمى پرسش است.


اصول کافى جلد 1 ص :49 روایة: 1

احمدعلی بابادی

رسول خدا فرمود: همنشینى با اهل دین شرف دنیا و آخرتست. 


اصول کافى جلد 1 صفحه: 49 روایة: 4 

احمدعلی بابادی

 رسول خدا فرمود: حواریین به عیسى علیه السلام گفتند یا روح ‏الله با که بنشینیم فرمود: با کسیکه دیدارش شما را بیاد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زیاد کند و کردارش شما را به آخرت تشویق کند.


اصول کافى جلد 1 ص :48 روایة: 3

احمدعلی بابادی

موسى بن جعفر علیهم االسلام فرمود: گفتگوى با عالم در خاکروبه بهتر از گفتگوى با جاهل است روى تشکها.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 48 روایة: 2

احمدعلی بابادی

امام فرماید: لقمان به پسرش گفت: پسر عزیزم همنشین را از روى بصیرت انتخاب کن. اگر دیدى گروهى خداى عزوجل را یاد مى‏کنند با ایشان بنشین که اگر تو عالم باشى علمت سودت بخشد و اگر جاهل باشى ترا بیاموزند و شاید خدا بر آنها سایه رحمت اندازد و ترا هم فرا گیرد. و چون دیدى گروهى بیاد خدا نیستند با آنها منشین زیرا اگر تو عالم باشى علمت سودت ندهد و اگر جاهل باشى نادانترت کنند و شاید خدا بر سرشان کیفرى آرد و ترا هم فرا گیرد.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 48 روایة: 1

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام فرمود: مرگ هیچ کس نزد شیطان محبوب‏تر از مرگ عالم نیست.


6 اصول کافى جلد 1 ص :46 روایة: 1

احمدعلی بابادی

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اى طالب علم همانا عالم را سه علامت است: علم و خویشتندارى و خاموشى. و عالم نما را سه علامت است با نافرمانى نسبت به مافوق خود کشمکش کند و بوسیله چیرگى به زیر دست خود ستم کند. و از ستمکاران پشتیبانى نماید.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 45 روایة: 7

احمدعلی بابادی

امام علیه السلام از عیسى بن مریم نقل میکند که او گفت: اى گروه حواریون: مرا به شما حاجتى است، آن را برآورید: گفتند حاجتت رواست یا روح الله! پس برخاست و پاهاى ایشان را بشست، آنها گفتند: ما به شستن سزاورتر بودیم یا روح الله فرمود: همانا سزاروارترین مردم به خدمت نمودن عالم است من تا این اندازه تواضع کردم تا شما پس از من در میان مردم چون من تواضع کنید سپس عیسى علیه السلام فرمود: بناى حکمت بوسیله تواضع ساخته شود نه بوسیله تکبر چنانچه زراعت در زمین نرم میروید نه در کوه.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 45 روایة: 6

احمدعلی بابادی

امام رضا(ع) فرمود: از نشانه‏ هاى فهمیدن دین خویشتندارى و خاموشى است.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 45 روایة: 4

احمدعلی بابادی

حَفْصِ بْنِ غِیَاث گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود: هر که براى خدا علم را بیاموزد و بدان عمل کند و به دیگران بیاموزد در مقامهاى بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.


اصول کافى جلد 1 ص :43 روایة: 6

احمدعلی بابادی

امام چهارم علیه السلام فرمود: اگر مردم بدانند در طلب علم چه فایده‏ ایست آن را میطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد. خداوند تبارک و تعالى به دانیال وحى فرمود که: منفورترین بندگان من نزد من نادانى است که حق علما را سبک شمرد و پیروى ایشان نکند و محبوبترین بندگانم پرهیزکارى است که طالب ثواب بزرگ و ملازم علماء و پیرو خویشتن‏داران و پذیرنده حکما باشد.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 43 روایة: 5

احمدعلی بابادی

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هرکه به مردم درى از هدایت آموزد مثل پاداش ایشان دارد بدون اینکه از پاداش آنها چیزى کم شود و کسى که به مردم درى از گمراهى آموزد مثل گناه ایشان دارد بدون اینکه از گناه آنها چیزى کم شود.


اصول کافى جلد 1 ص :43 روایة: 4

احمدعلی بابادی

ابو بصیر گوید شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمود: کسى که به دیگرى چیزى آموزد براى اوست مثل پاداش کسى که به آن عمل کند. عرض کردم: اگر باز به دیگرى آموزد همین پاداش براى او هست؟ فرمود: اگر به همه مردم بیاموزد همان ثواب درباره او جارى است، گفتم: اگر چه معلم بمیرد فرمود: اگر چه بمیرد.


اصول کافى جلد 1 ص :42 روایة: 3

احمدعلی بابادی