عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

به دیوار تکیه نکن ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻦ، ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... ﺗﻨﻬﺎ خدﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...

عالَمِ آخرت

الهـــــی چه عزتی دارد
اینکه بنـــــده ی تو باشم
و چه فخــری بالاتر از اینکه
تو خـــــدای من باشی
تو آنگونه خدایی هستی که من دوســـــت دارم
پس از من آن بنده ای را بساز که
تــو دوســـــت داری...

سعد اسکاف گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رهسپار شدم و مى خواستم اجازه ورود بگیرم که دیدم جهازهاى شتر در خانه صف کشیده و به ردیف است ، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه به سر شبیه سودانیها بیرون آمدند، من خدمت حضرت رسیدم و عرض کردم : قربانت ، امروز بمن دیر اجازه فرمودى ، و من اشخاصى عمامه به سر دیدم بیرون آمدند که آنها را نشناختم ، فرمود: ندانستى آنها کیانند؟ عرض کردم : نه ، فرمود: آنها برادران جن شما هستند که نزد ما می آیند و حلال و حرام و مسائل دینى خود را از ما میپرسند.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 243 روایت 3

احمدعلی بابادی

کامل تمار گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: ((براستى که مؤ منان رستگارند (سوره المؤمنون آیه 1)) می دانى کیانند؟ عرض کردم : شما بهتر مى دانید، فرمود: براستى که مؤ منان تسلیم شوندگان رستگارند تسلیم شوندگان همان نجیبانند، پس مؤ من غریب است و خوشا حال غریبان . (یعنى چون مؤ من با تسلیم کمیاب است پس او غریب است ، زیرا هم انس ندارد و انس تنها با خداست) 

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 236 روایت 5

احمدعلی بابادی

ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام راجع به قول خداى عزوجل ((کسانی که سخنان را مى شنوند و از نیکوترش پیروى مى کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان( سوره الزمر آیه 18)) فرمود: ایشان تسلیم شوندگان در برابر آل محمدند، همان کسانی که چون حدیثى شنوند، کم و زیادش نکنند، و چنانکه شنیده اند تحویل دهند.

شرح :
مقصود ار روایاتی که در این باب ذکر شد تسلیم بودن و گردن نهادن شیعیان است در برابر ائمه هدى علیهم السلام نسبت به اوامر و نواهى و حالات مختلف و اوضاع گوناگون ایشان ، و عدم اعتراض و انتقاد در مقام زبان و دل نسبت به آنچه از ایشان صادر مى شود.
پیداست که پایه و ریشه عقاید شیعه و نیز اصل واقع و حقیقت این است که : خدا براى رهبرى و هدایت بشر بعد از پیغمبر اسلام دوازده نفر مشخص ‍ و مخصوص را معین فرموده و ایشان را از خطا و لغزش و گناه معصوم داشته و عین حقیقت و واقع را به آنها الهام کرده است ، غیر از ایشان هر بشرى در دنیا جایزالخطاست ، گناه و آلودگى دارد، اشتباه و فراموشى عارضش شود و از گمراهى و پشیمانى مصون نباشد، بعد از پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) تنها 12 نفر بودند که به شهادت تاریخ و حتى دشمنانشان هیچیک از این نقائص دامنگیر آنها نبود پیداست که وقتى انسان باور کرد که چنین ، پیشوایانى دارد، از دل و جان تسلیم آنها می شود و رشته اطاعت و انقیادشان را به گردن می اندازد، زیرا میداند که عقل و فکر و فراست و تیزبینى و دور اندیشى ایشان از خود او و از تمام افراد بشر معاصر خود بهتر و برتر است و هر چند عقیده او نسبت به امام و رهبرش سست تر باشد، فرمانبرى و گردن نهادن او در برابر آن رهبر کمتر و ضعیف تر است .
از روایات این باب به دست می آید که در میان شیعه افرادی که ائمه خود را به خوبى شناخته و تسلیم و منقاد محض ایشان گشته اند، وجود دارند، اما بسیار اندک و غریب وارند و نیز در این روایات ذکر لازم و اراده ملزوم است ، یعنى اگر چه منطوق صریح آنها این است که : تسلیم امام و پیشواى خود باشید، ولى مقصود این است که : امام و پیشواى خود را به خوبى بشناسید تا طبعا و ناچار تسلیمش شوید و بدانید که آنگاه است که ایمان شما کامل شود، نماز و روزه و حج شما سود بخشد، خدا ثواب شما را زیاد کند، رستگار شوید و، و، و، پروردگارا به حق ائمه معصومین علیهم السلام آنها را چنانکه هستند بما معرفى کن تا چنانکه باید مطیع و تسلیمشان باشیم .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 237 روایت 8

احمدعلی بابادی

ابوحمزه ثمالى گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: همانا خدا ما را از اعلى علیین آفرید و دلهاى شیعیان ما را از آنچه ما را آفرید، آفرید. و پیکرهایشان را از درجه پائینش آفرید، از این رو دلهاى شیعیان به ما متوجه است ، زیرا از آنچه ما آفریده شده ایم ، آفریده شده اند، سپس این آیه را قرائت فرمود: ((اصلا نامه نیکان در علیین است ، تو چه دانى علیین چیست ؟ کتابى است نوشته که مقربان شاهد آنند(( سوره المطففین آیه 18 تا 21)) و دشمن ما را از سجین آفرید و دلهاى پیروانشان را از آنچه آنها را آفریده آفرید و پیکرهایشان را از پائین تر آن آفرید، از این رو دلهاى پیروانشان به آنها متوجه است زیرا اینها آفریده شدند از آنچه آنها آفریده شدند سپس این آیه را تلاوت فرمود: ((اصلا نامه بدکاران در سجین است ، تو چه دانى سجین جیست ؟ کتابیست نوشته( سوره  المطففین آیه 7 تا 9 )).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 234 روایت 4

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام فرمود: خدا ما را از علیین آفرید و ارواح ما را از بالاتر آن آفرید و ارواح شیعیان ما را از علیین آفرید و پیکرشان را پائین آن آفرید، پس قرابت میان ما و آنها از این جهت است و دلهاى ایشان مشتاق ماست .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 232 روایت 1

احمدعلی بابادی

فضیل بن یسار گوید، شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: کسی که بمیرد و امامى نداشته باشد، مانند مردم جاهلیت مرده و هر که بمیرد و به امامش شناسا باشد، تقدم یا تاءخر این امر او را زیان ندهد، هر که بمیرد و به امامش شناسا باشد: مانند کسى است که در زیر خیمه امام قائم همراه او باشد.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 198 روایت 5

احمدعلی بابادی

فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای تعالى ((روزی که هر دسته از مردم را با امامشان مى خوانیم( سوره الإسراء آیه 71)) پرسیدم . فرمود: اى فضیل ! تو امامت را بشناس ، زیرا هرگاه امامت را شناختى تقدم یا تاءخر این امر زیانت ندهد، کسیکه امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الامر بمیرد، مانند کسى است که در لشکر آن حضرت بوده است ، نه بلکه مانند کسی که زیر پرچم آن حضرت نشسته باشد. در اینجا یکى از اصحابش گفت : مانند کسى است که در رکاب رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شهید شده باشد.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 197 روایت 2

احمدعلی بابادی

معمر بن خلاد گوید: شنیدم حضرت ابوالحسن علیه السلام مى فرمود: ((الم )) مگر مردم پنداشته اند به صرف اینکه گویند ایمان داریم رها شوند و امتحان نشوند:! اول سوره عنکبوت )) سپس به من فرمود فتنه (امتحان ) چیست ؟ عرض کردم : قربانت گردم : آنچه ما مى دانیم امتحان در دین است ، حضرت فرمود: امتحان مى شوند، چنانکه طلا امتحان مى شود، و باز فرمود: خالص و پاک مى شوند، چنانکه طلا پاک مى شود.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 196 روایت 4

احمدعلی بابادی

منصور گوید: امام صادق علیه السلام : به من فرمود: اى منصور: این امر (ظهور امام دوازدهم ) به شما نمى رسد جز بعد از ناامیدى و نه به خدا (به شما نمى رسد) تا (خوب از بد) جدا شود و نه به خدا تا بررسى شود و نه به خدا تا شقاوت به شقى رسد و سعادت به سعید.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 195 روایت 3

احمدعلی بابادی

مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن و فاش کردن (خصوصیات امر امام دوازدهم علیه السلام ) همانا به خدا که امام شما سالهاى سال از روزگار این جهان غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرد، کشته شد، به کدام دره افتاد ولى دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتی هاى گرفتار امواج دریا متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصى نیست ، جز براى کسى که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و به وسیله روحى از جانب خود تقویتش ‍ نموده ، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد که هیچ یک از دیگرى تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود).
مفضل گوید: من گریستم و عرض کردم : پس ما چه کنیم ؟ حضرت به شعاعى از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کرد و فرمود: اى ابا عبداللّه : این آفتاب را میبینى ؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: به خدا امر ما از این آفتاب روشن تر است (یعنى علوم و معجزات و اخلاق و کمالات امام زمان علیه السلام براى راهنمائى مردم به حق از آفتاب روشن تر است ).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 133 روایت 3

احمدعلی بابادی

یکى از اصحاب گوید: چون امیرالمؤ منین علیه السلام ضربت خورد، عیادت کنندگان گردش را گرفتند، به حضرت عرض شد: اى امیرالؤ منین ! وصیت نما، فرمود: براى من متکائى گذارید (تا بتوانم بنشینم و با شما سخن گویم ) سپس فرمود: سپاس خدا را به اندازه شایستگیش ، همه از فرمانش پیروى کننده ایم ، چنانکه دوست دارد، او را میستایم ، و شایسته پرستشى جز خداى یگانه یکتاى بى نیاز نیست ، چنانکه خود را (در سوره توحید) نسبت داده است .
اى مردم هر شخصى از آنچه مى گریزد، در حالت گریزش به آن میخورد، (انسان میخواهد از مرگ بگریزد و معالجات پزشکان حاذق بر عکس ‍ نتیجه میدهد.)

مدت زندگى میدان راندن جان است بسوى اءجل (مانند مرکبى که مسافت معینى را بدون توقف می پیماید، مرکب جان انسان هم در میدان مدت عمرش بدون توقف حرکت میکند و به مقصدى که مرگ است میرسد) گریز از مرگ ، در آمدن و رسیدن به مرگ است ، چقدر از روزها را گذراندم و از نهان این امر کنجکاوى نمودم ، و خدا جز پنهان داشتن آن را نخواست ، هیهات ؟ علمى است نهان و پوشیده .
اما وصیت من این است که چیزى را براى خداى جل ثناؤ ه شریک نگیرید و سنت محمد (ص ) را ضایع نکنید (احکام و دستورهاى پیغمبر را ترک نکنید) این دو ستون را (که یکتا دانستن خدا و عمل به دستورهاى پیغمبر است ) به پا دارید، و این دو چراغ را روشن نگهدارید، تا زمانى که پراکنده نشوید از سرزنش بر کنار باشید، خدا هر کس را به اندازه توانائیش تکلیف کرده و بر نادانان سبک گرفته (زیرا توبه کسانى را که از روى نادانى مرتکب گناه شوند، قبول دانسته ) شما پروردگارى مهربان ، پیشوائى دانا و دینى محکم دارید، من دیروز همدم شما بودم و امروز براى شما درس پند و عبرتم (تا بدانید این بستر مرگ براى همه شما گسترده میشود) و فردا از شما جدا میشوم . اگر جاى پا در این لغزشگاه دنیا استوار ماند، همان است مراد و مطلوب ، (اگر زنده بمانم مطابق مقصود شماست و من هم بقضاء و قدر خدا خرسندم ) و اگر قدم بلغزد، بدانید که ما در سایه شاخه هاى درختان و پراکنده هاى بادها و زیر سایه ابرى که ، متراکمش در فضا از هم بپاشد و اثرش در زمین نابود گردد، زندگى میکنیم (پس اگر مُردم تعجب نکنید و بدانید که من هم یکى از از اجزاء جهان بى ثبات و زود گذرى بوده ام که سایه و باد و ابر آن را توضیح دادم ، بدانید که دنیا لغزشگاه است و آخرت پا برجا).
همانا من براى شما همسایه اى بودم که تنها پیکرم چند روزى در کنار شما بود (اما روح من از روح شما اوج بسیارى گرفته بود) و بزودى پیکر بى روح مرا تشییع میکنید، که بعد از حرکت آرامش یافته و پس از سخنگوئى دم فرو بسته باشد، باید همان آرامش پیکرم و دیده فرو بستنم و سکون اعضایم شما را موعظه میکند، زیرا همانها براى شما از سخنور شیوا پند دهنده تر است ، به امید دیدار (در روز قیامت ) با شما خداحافظى میکنم . (تا زنده بودم قدر مرا ندانستید، ولى ) فردا روزگار حکومت مرا میفهمید و خداى عزوجل از اسرار کار من براى شما پرده برمیدارد و پس از آنکه مسند من خالى شد و دیگرى به جایم نشست (و شما را به چنگال ستم خود گرفت ) مرا مى شناسید (و قدرم را مى دانید و آرزوى یک ساعت دیدار و حکومت مرا میبرید ولى افسوس که جز آه و اندوه بهره ئى ندارید.
اگر زنده ماندم ، خودم صاحب اختیار خون و جانم هستم (یا ابن ملجم را میبخشم و یا قصاصش میکنم ) و اگر مردم ، مردن وعده گاه من است ، (اگر گذشت کنم ) آن گذشت براى من موجب قربت و براى شما حسنه و ثواب است ، پس در گذرید و چشم پوشید، مگر شما نمیخواهید که خدا از شما در گذرد (مقصود حضرت اظهار در گذشت از اصحاب و حلیت خواستن از آنهاست با آنکه کوچکترین تجاوزى نسبت به آنها ننموده ، چنانکه پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله هم از امتش حلیت طلبید و یا مقصود در گذشتن نسبت به ضربت خوردن خود او است ، یعنى اگر من مردم ، به جان مردم نیفتید و به خاطر من عده ئى را نکشید و یا اگر کسى نسبت به شما چنین کرد تا ممکن است از او در گذرید) اى واى ! دریغا بر آن غافلى که عمرش علیه خود او حجت شود، یا روزگار زندگیش او را به بدبختى کشاند، خدا ما و شما را از کسانى قرار دهد که هیچ خواهش و تمایلى او را از اطاعت خدا باز ندارد و پس از مرگ عقوبتى به او نرسد، همانا ما مملوک خدائیم و به او زنده ایم ، سپس متوجه امام حسن علیه السلام شد و فرمود: پسر جانم ، به جاى یک ضربت ، یک ضربت بزن و کار ناروا مکن .

 

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 66 روایة 6

احمدعلی بابادی

ابى الجارد گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکى ار رها کردند، عرض کردم : قربانت گردم : آنها را براى من نام مى برى ؟ فرمود: 1 نماز، و مردم نمى دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : اى محمد! وقتهاى نماز را به مردم خبر ده 2 زکوة پس از نماز نازل شد، جبرئیل گفت : اى محمد راجع به زکوة آنها را خبر ده چنانکه راجع به نماز خبر دادى . 3 روزه بعد از زکوة نازل شد، چون روز عاشورا مى آمد، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله به دهات اطراف خود کس مى فرستاد تا آن روز را روزه بدارند، سپس روزه ماه رمضان ، میان شعبان و شوال نازل شد. 4 سپس امر به حج رسید، و جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : چنانکه درباره نماز و زکوة و روزه به مردم خبر دادى ، درباره حج هم خبر ده : 5 سپس امر به ولایت رسید، و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه ((امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم )) را نازل کرد، و کمال دین به سبب ولایت على بن ابیطالب علیه السلام بود، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در آنجا فرمود: امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده اند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم ، هر کسى نقى میزند من این مطلب را بدون اینکه به زبان آورم در دلم مى گفتم تا آنکه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم ، عذابم خواهد کرد، و این آیه نازل شد ((اى پیغمبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان ، و اگر نکنى رسالت خدا را نرسانیده ئى . خدا تو را از شر مردم نگه دارد و خدا مردم کافر را هدایت نمى کند( سوره المائده آیه 67)) پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم : خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند (از دارفانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کنم ، من مسؤ لیت دارم و شما هم مسؤ لیت دارید، اکنون شما چه مى گوئید؟ آنها گفتند: گواهى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیر خواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى ، خدا بهترین پاداش پیغمبران را به تو دهد. پیغمبر سه مرتبه فرمود: خدایا شاهد باش ، سپس فرمود: اى گروه مسلمین : این (شخصى که روى دست من و نامش على بن ابیطالب علیه السلام است ) ولى شماست پس از من ، شما که حاضرید به غائبین برسانید.
امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا که على علیه السلام امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى که براى خود پسندیده بود، سپس وفات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرا رسید، آن حضرت على علیه السلام را طلبید و به او فرمود: اى على من مى خواهم آنچه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده . تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است که براى خود پسندیده امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا اى زیاد هیچکس را در اینها شریک على نساخت .
سپس وفات على علیه السلام فرا رسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: فرزندان عزیزم ! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود که سنتى از یعقوب در من قرار دهد.
یعقوب دوازده پسر داشت ، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى کرد، آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفى مى کنم ، همانا این دو، پسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حسن و حسینند علیهماالسلام ، از آنها بشنوید و فرمان برید و پشتیبانى نمائید که من آنچه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود به آنها مى سپارم ، و آن چیز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دینى است که او براى خود پسندیده است . پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت ، آنچه را على از جانب پیغمبر صلى اللّه علیه و آله واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان ) و هیچ یک از آن دو بر دیگرى برترى نداشت ، جز به واسطه بزرگ سالیش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن علیهما السلام مى آمد، در آن مجلس سخن نمى گفت تا بر مى خاست .
سپس وفات حسن علیه السلام فرا رسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین علیه السلام را طلبید و مکتوبى پیچیده و وصیتى آشکار به او سپرد و على بن الحسین علیه السلام بیمارى از نظر معده داشت که در حال احتضارش مى دیدند، پس فاطمه آن مکتوب را به على بن الحسین داد، سپس به خدا آن مکتوب به ما رسید.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 49 روایة 6

احمدعلی بابادی

ابو بصیر گوید: خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم که مردى به آن حضرت عرض کرد: مرا از ولایت على خبر ده ، که آن از جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر؟ حضرت خشمگین شد و فرمود: واى بر تو! پیغمبر از خدا بیمناکتر از آن است که چیزى را که خدا دستورش نداده بگوید، بلکه ولایت على را خدا واجب ساخت . چنانکه نماز و زکوة و روزه و حج را واجب ساخت .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 48 روایة 5

احمدعلی بابادی

جابر جعفى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: اى جابر! همانا خداى تبارک و تعالى مخلوق را سه دسته آفرید؛ چنانچه فرماید: ((و شما سه دسته جفت هم باشید: دست راستیها و چه دست راستیها؟!! (چگونه در نعمتهاى بهشت مى خرامند) ودست چپیها، چه دست چپیها؟!! (چگونه در عقوبات دوزخ گرفتارند) و پیشى گرفتگان که پیشى گرفته اند تنها ایشان مقربانند (سوره الواقعه آیات 7 تا 11)) پیشى گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصین درگاه او از میان مخلوق مى باشند. که خدا در ایشان پنج روح قرار داده است : 1 ایشان را بروح القدس مؤ ید ساخت و بوسیله آن همه  چیز را  بدانند و بشناسند. 2  ایشان را با روح ایمان  مؤ ید ساخت و با آن از خداى عزوجل بترسند 3 آنها را با روح قوه مؤ ید ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى یافتند 4 آنها را با روح شهوت (میل و اشتها) مؤ ید ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانیش کراهت یافتند 5 در ایشان روح حرکت نهاد که همه مردم با آن رفت و آمد کنند.
و در مؤ منین دست راستى ها روح ایمان نهاد که با آن از خدا بترسند و در ایشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى یافتند، و در ایشان روح شهوت نهاد و با آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ایشان روح حرکت نهاد که مردم با آن روح رفت و آمد کنند.

 

شرح :

کلمه روح در این حدیث شریف به معنى قوه و نیروئى است باطنى و معنوى که منشاء و مبدا آثاریست که امام علیه السّلام بیان مى کند، زیرا رفت و آمد انسان و ترس او از خدا و شناختن و دانستن چیزها آثار و اعمالى است که از انسان بروز میکند و این آثار ناچار باید مبداء و علت و موجب و محرکى داشته باشند که هستى و قیامشان به آن باشد.
کلمه روح در این روایت همان مبداء و علتى است که سبب پیدایش این آثار گشته است ، چه آنکه این ارواح پنج روح جدا و مستقل باشند یا آنکه درجات و مراتب یک روح باشند که همان روح ناطقه انسان و فصل ممیز او از حیوان باشد، ولى ظاهر این است که هر یک روحى جدا هستند و روح القدس و روح ایمان از خارج به کمک انسان مى رسد و سه روح دیگر از درون و داخل او را کمک مى دهد و هم از این حدیث استفاده میشود که روح حرکت ، عمومیت دارد و در هر انسانى هست روح القدس مختص به رسولان و پیغمبر آن است و حتى در مؤ منین دست راستیها هم نیست و تعبیر به دست راستیها از این جهت است که روز قیامت نامه اعمالشان به دست راستشان داده میشود بر خلاف دست چپیها.

اصول کافى جلد 2 صفحه 15 روایة 1

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 32 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 18 ثانیه 

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 14 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 46 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 52 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 31 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 35 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 28 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 48 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 45 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 32 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 16 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 1 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 58 ثانیه

احمدعلی بابادی

 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 37 ثانیه

احمدعلی بابادی

ابـواسحاق نحوى گوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و شنیدم مى فرمود: خداى عزوجل پیغمبرش را به محبت خود تربیت کرد و سپس فرمود(سوره القلم آیه 4)(((تو داراى خلق عظیمى هستى ))) و آنـگـاه بـه او واگـذار کـرد و فـرمود ( سوره الحشر آیه 7 )(((هر چه را پیغمبر براى شما آورد بـگـیـریـد؛ و از هـر چه منعتان کند باز ایستید ))) و باز فرمود( سوره النساء آیه 80 )(((هر کس از رسول خدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است ))) سپس امام فرمود: پیغمبر خدا کـار را بـه عـلى واگـذار کـرد و او را امـیـن شـمـرد، شـمـا (شـیعیان ) تسلیم شدید و آن مردم (اهل سنت ) انکار کردند، به خدا ما شما را دوست داریم که هرگاه بگوئیم بگوئید، و هرگاه سـکـوت کـنـیـم ، سـکـوت کـنـیـد، و مـا واسـطـه مـیـان شـمـا و خـداى عزوجل هستیم ، خدا براى هیچکس در مخالفت امر ما خیرى قرار نداده است .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 2 روایة 1

احمدعلی بابادی

مفضل بن عمر گوید به حضرت ابوالحسن علیه السلام عرض کردم: براى ما از امام صادق علیه السلام روایت کرده‏ اند که فرموده است: همانا علم ما یا مربوط به گذشته است و یا نوشته شده و یا وارد شدن در دل و تأثیر در گوش. فرمود: اما گذشته مربوط به امور پیشین است که مى‏ دانیم و اما نوشته شده مربوط به آینده است و اما وارد شدن بدل الهام است و اما تأثیر در گوش امر فرشته است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 394 روایة: 3

احمدعلی بابادی

محمد بن مسلم گوید: شنیدم امام باقر(علیه السلام) مى‏ فرمود: جبرئیل براى محمد صلى الله علیه و آله دو انار بهشتى آورد، على علیه‏ السلام او را ملاقات کرد و گفت: این دو انار که در دست دارى چیست؟ گفت اما این یکى نبوت است که تو از آن بهره‏ اى ندارى و اما این یکى علم است، سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را دو نیمه کرد، نیمى را به على داد و نیمى را خود گرفت، سپس فرمود: در این تو با من شریک هستى و من با تو.
پس امام باقر(علیه السلام) فرمود: به خدا که پیغمبر صلى الله علیه و آله از آنچه خدایش تعلیم داد حرفى نیاموخت جز آنکه آن را به على تعلیم داد، سپس آن علم به ما رسید، آنگاه دست بر سینه خود نهاد.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 393 روایة: 3

احمدعلی بابادی

سید صیرفى گوید: شنیدم که حمران بن اعین از امام باقر علیه ‏السلام راجع به قول خداى عزوجل (سوره الأنعام آیه 101) (((خدا ایجاد کننده آسمانها و زمین است))) می ‏پرسید: امام فرمود: خداى عزوجل همه چیز را با علمش ایجاد کرد، بدون آنکه نمونه قبلى داشته باشد، آسمانها و زمینها را آفرید در صورتی که پیش از آن آسمان و زمین نبود، مگر نمی ‏شنوى گفتار خودش را (سوره هود آیه 7) (((و عرش خدا روى آب بود))) (پس اگر آسمان و زمین می بود، عرش خدا روى آب ها قرار می گرفت) حمران عرض کرد: بفرمائید معنى گفتار خداى جل ذکره را (سوره الجن آیه 26) (((خدا غیب میداند و کسى را بر علم غیب خود آگاه نکند))) امام علیه السلام (دنبال آیه را) فرمود: ( سوره الجن آیه 27 )(((مگر پیغمبرى که مورد پسند او باشد))) به خدا که محمد از پسندیدگان او بود و اما اینکه فرماید: (((خدا غیب می‏داند))) همانا خداى عزوجل عالم است به آنچه از خلقش غایب است نسبت به آنچه در علمش تقدیر میکند و حکم می‏ دهند پیش از آنکه آن را بیافریند و فرشتگانش اضافه کند، اى حمران! این علم نزد او نگه داشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حکم دهد (و آن را به مورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و به مورد اجرایش نگذارد: و اما علمى که خداى عزوجل آن را تقدیر و حکم و امضاء فرموده علمی است که اولا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سپس به ما رسیده است.
شرح :
چنانچه در باب بدا گفتیم، علمى که در آن بدا حاصل می شود، مختص به ذات خدای تعالی ا‏ست. و هیچکس از آن اطلاع ندارد. آنچه به فکر قاصر ما رسیده در ضمن مثالى بیان می کنیم تنها خدا و حجت هاى او عالمند به آنچه می گویند.
خداى متعال عمر بنده‏ اى را پنجاه سال مقدر می کند و به توسط پیغمبران و امامان علیهم السلام دستور می دهد که هرگاه شخصى صله رحم کند، عمرش زیاد می شود و آن بنده صله رحم می کند و عمرش به شصت سال بالا می رود، در اینجا می گوئیم اگر خدا بخواهد به پیغمبر و امام اطلاع میدهد که عمر آن بنده پنجاه سال مقدر شده است ولى نسبت به اینکه آن بنده صله رحم می کند و عمرش به شصت می رسد، تنها به ذات احدیت اختصاص دارد و دیگرى از آن آگاه نیست.
اما نسبت به امورى که تقدیر و امضاء شده و بدا در آن حاصل نشود تغییر نیابد و به پیغمبر و امامان (صلی الله علیه و آله) اطلاع داده می ‏شود، مانند عمر بنده ‏ای که پنجاه سال معین شده و او هم صله رحم نمی کند و در پنجاه سالگى می ‏میرد.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 377 روایة: 2

احمدعلی بابادی

امام صادق علیه السلام فرمود: خداى تبارک و تعالى را دو گونه علم است: 1- علمى که ملائکه و پیغمبران و رسولانش را به آن آگاه ساخته، پس آنچه ملائکه و رسولان و پیغمبرانش را به آن آگاه ساخته ما هم میدانیم. 2- علمى که به خودش اختصاص داده و هرگاه در موضوعى از آن علم بدا حاصل شود، ما را آگاه سازد و بر امامان پیش از ما هم عرضه شود.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 375 روایة: 1

احمدعلی بابادی

ابوعبیده گوید: یکى از شیعیان از حضرت صادق علیه السلام راجع به جفر پرسید، حضرت فرمود: جفر پوست گاویست پر از علم، عرض کرد: جامعه چیست؟ فرمود: طوماریست به طول هفتاد ذراع و عرض یک پوست مانند پوست ران شتر فربه که تمام احتیاجات مردم در آن نوشته است، (یعنى نوشته‏ ها در آن است نه آنکه روى خود آن پوست نوشته باشد مرآت) همه قضایا حتى جریمه خراش در آنجا هست، عرض کرد:
مصحف فاطمه چیست؟ حضرت مدتى سکوت کرد و سپس فرمود: شما از آنچه میخواهید و نمیخواهید بحث می کنید (یعنى بعضى از پرسشهایت به قصد فهمیدن نیست یا به دردت نمیخورد) همانا فاطمه بعد از پیغمبر صلى الله علیه و آله هفتاد و پنج روز در دنیا بود و از فراق پدر اندوه بسیارى داشت و جبرئیل علیه السلام می آمد و او را در مرگ پدر تسلیت میداد و خوشدل میساخت و از احوال و مقام پدرش خبر میداد و سرگذشت اولادش را پس از او برایش میگفت و على علیه السلام اینها را می ‏نوشت و آن نوشته ‏ها مصحف فاطمه علیهاالسلام است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 348 روایة: 5

احمدعلی بابادی

ابوبصیر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض کردم: قربانت گردم، از شما پرسشى دارم، آیا در اینجا کسى (نامحرم) هست که سخن مرا بشنود؟ امام صادق علیه السلام پرده‏ اى را که در میان آنجا و اطاق دیگر بود، بالا زد و آنجا سر کشید، سپس فرمود: اى ابا محمد هر چه خواهى بپرس، عرض کردم: قربانت گردم. شیعیان حدیث می ‏کنند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به على(علیه السلام) بابى از علم آموخت که از آن هزار باب علم گشوده گشت، فرمود: اى محمد پیغمبر صلى الله علیه و آله به على هزار باب از علم آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده میشد (مانند جزئیات و مصادیقى که بر قواعد کلى منطبق می ‏شود) عرض کردم: به خدا که علم کامل و حقیقى این است. امام علیه السلام ساعتى (براى اظهار تفکر) به زمین اشاره کرد و سپس فرمود: آن علم است ولى علم کامل نیست.
سپس فرمود؛ اى ابا محمد همانا جامعه نزد ماست، اما مردم چه میدانند؟ جامعه چیست؟ عرض کردم: قربانت گردم جامعه چیست؟ فرمود: طوماریست به طول هفتاد ذراع پیغمبر صلى الله علیه و آله به املاء زبانى آن حضرت و دستخط على، تمام حلال و حرام و همه احتیاجات دینى مردم، حتى جریمه خراش در آن موجود است، سپس با دست به بدن من زد و فرمود: به من اجازه میدهى اى ابا محمد؟ عرض کردم من از آن شمایم هر چه خواهى بنما آنگاه با دست مبارک مرا نشگون گرفت و فرمود: حتى جریمه این نشگون در جامعه هست و حضرت خشمگین به نظر می‏رسد (مانند حالتى که طبعا براى نشگون گیرنده پیدا می ‏شود) من عرض کردم به خدا که علم کامل این است، فرمود: این علم است ولى باز هم کامل نیست، آنگاه ساعتى سکوت نمود.
سپس فرمود: همانا جفر نزد ماست، مردم چه میدانند جفر چیست؟ عرض کردم: جفر چیست فرمود: مخزنى است از چرم که علم انبیاء و اوصیاء و علم دانشمندان گذشته بنى اسرائیل در آن است عرض کردم همانا علم کامل این است،، فرمود. این علم است ولى علم کامل نیست، باز ساعتى سکوت کرد. سپس فرمود: همانا مصحف فاطمه علیهاالسلام نزد ماست، مردم چه میدانند مصحف فاطمه چیست! عرض کردم مصحف فاطمه علیهاالسلام چیست؟ فرمود مصحفى است سه برابر قرآنی که در دست شماست به خدا حتى یک حرف قرآن هم در آن نیست (یعنى مطالبى که شما از ظاهر قرآن و تفسیر آن می ‏فهمید، در مصحف فاطمه نیست ولى از نظر تأویل و معناى باطنى قرآن که ما آن را می فهمیم مصحف تفصیل قرآن است مرآت) عرض کردم: به خدا علم کامل این است. فرمود: این هم علم است ولى علم کامل نیست. آنگاه ساعتى سکوت نمود.
سپس فرمود: علم گذشته و آینده تا روز قیامت نزد ماست عرض کردم به خدا علم کامل همین است، فرمود: این هم علم است ولى علم کامل نیست عرض کردم: قربانت گردم. پس علم کامل چیست؟ فرمود علمى است که در هر شب و هر روز راجع به موضوعى پس از موضوع دیگر و چیزى پس از چیز دیگر تا روز قیامت پدید آید.

 

اصول کافى جلد : 1 صفحه: 344 روایة 1

احمدعلی بابادی

مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: میدانى پیراهن یوسف علیه السلام چه بود؟ عرض کردم: نه، فرمود: چون براى ابراهیم علیه السلام آتش افروختند، جبرئیل علیه السلام جامه ‏اى از جامه‏ هاى بهشت برایش آورد، او پوشیده، و با آن جامه گرما و سرما به ابراهیم زیانى نمی‏رسانید چون مرگ ابراهیم در رسید، آنرا در غلافى نهاد و به اسحاق آویخت و اسحاق آنرا به یعقوب آویخت و چون یوسف علیه السلام متولد شد، آن را بر او آویخت و در بازوى او بود تا امرش به آنجا که بایست رسید (زمام حکومت مصر بدست گرفت) و چون یوسف آن را در مصر از غلاف بیرون آورد، یعقوب بوى خوش آن را دریافت و همین است که گوید( سوره یوسف آیه 94) (((اگر سفیهم نمیخوانید من بوى یوسف را احساس میکنم))) و آن همان پیراهنى بود که خدا از بهشت فرستاده بود.
عرض کردم: قربانت گردم آن پیراهن به چه کس رسید؟ فرمود: به اهلش رسید، سپس فرمود: هر پیغمبرى که دانش یا چیز دیگرى را به ارث گذاشته (دریافته) به آل محمد صلى الله علیه و آله رسیده است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 336 روایة: 5

احمدعلی بابادی